- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ملک تو شد نوبت لطف است و عنایت شاهی بنشان فتنه و بنشین به ولایت
2 تو آیتی از رحمت و بر روی تو آن زلف همچون پر طاوس نشان بر سر آیت
3 با پسته مگر اینکه لب من به تو ماند نرسم به دهان نو در آید به حکایت
4 جور سگ کوی تو نگویم به رقیبان از دوست به دشمن نتوان برد شکایت
5 گفتی بکنم هر که مرا خواست ز بنیاد بنیاد ز من نه اگر این است جنایت
6 کردم بحلت خون خود ای یار به شرطی کان دم که کشی عفو نیاری به حمایت
7 بر آن کمال ار دل تر سوخت عجب نیست در سنگ کند ناله فرهاد سرایت