1 دلی کز هجر طاق ابرویت طاقت بود طاقش بزن با ناوک مژگان که از جانست مشتاقش
2 اگر مستی بدور عشق بسته عهد مستوری بیک پیمانه بشکن ساقیا پیمان و میثاقش
3 خوشا طوفانی بحری که گردابش بود ساحل خوشا مسموم عشق تو که باشد زهر تریاقش
4 نشد گر آفتاب می زشرق جام زر طالع چرا تابید مستان را بجان انوار اشراقش
5 بگردان مطرب آهنگ مخالف را در این پرده حصاری را بدست آور که شد مغلوب عشاقش
6 پر پروانه را چون سوخت شمع آتش بجان آمد که از سوز درون خویش آگه شد زاخراقش
7 عبث آشفته جستن از منافق کام دل تا کی بخواه از پیر میخانه که بس عام است انفاقش
8 علی آن ساقی کوثر علی شاه سخاپرور که باشد ریزه خوار خوان همه امکان و آفاقش
9 بود چون طلعت تو مه اگر او را دهن باشد بود چون قامت تو سرو اگر سیمین بود ساقش
دیدگاهها **