شد دل دریا کنارم ته همین از جویای تبریزی غزل 709

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر

1 شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر موج قلزم گشته هر چین جبین از چشم تر

2 بسکه دارد در گره آهی جدا از هجر اوست چون حباب اشکم بریزد بر زمین از چشم تر

3 گر نه خوناب جگر بارد ز مژگان جای اشک کی خورد آبی دل اندوهگین از چشم تر

4 بسکه باشم تشنهٔ نظارهٔ دیدار دوست در دهن زیبد اگر گیرم نگین از چشم تر

5 من که جویا دور ازو شب تا سحر در گریه ام کی جدا گردد چو شمعم آستین از چشم تر

عکس نوشته
کامنت
comment