دل ز داروخانه دردت دوا دارد از کمال خجندی غزل 403

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید

1 دل ز داروخانه دردت دوا دارد امید شربت خاصی از آن دارالشفا دارد امید

2 هر کسی دارد از آن حضرت تمنای عطا مفلس عشق تو تشریف بلا دارد امید

3 جان و دل تا ذوق آن جور و ستم دریافتند این ستم دارد توقع آن جفا دارد امید

4 کشته شمشیر غم یعنی شهید عشق را زندگی این بس که از تو خونبها دارد امید

5 دارم امیدی که یابم بر بساط قرب راه  این گدا بنگر که وصل پادشا دارد امید

6 بر سر راه طلب شد خاک چشم انتظار همچنان از خاک پایت تونیا دارد امید

7 دولت بوسیدن پایت نمی یابد کمال با چنین کوتاه دستی مرحبا دارد امید

عکس نوشته
کامنت
comment