1 ای دل ز گلی که جفت صد خار افتاد بگذر که بر او گذار بسیار افتاد
2 آن نان چه خوری که سگ بر او دندان زد و آن آب چه نوشی که در او مار افتاد
1 چیست آن گوهر که می زاید ز دو دریا روان صورت آن در ولیکن باشدش از جزع جان
2 همچو باران لیک او را از دو خورشید است اثر کآن دو خورشید جهان بین را از آن باشد زیان
1 گرفتم رای پیوندی نداری به عشوه هم زبان بندی نداری
2 به لابه تا کی ات گویم مرا باش بگو آری که سوگندی نداری
1 یا آن دل گم گشته به من باز رسانید یا جان ز تن رفته به تن باز رسانید
2 یا جان بستانید زمن دیر مپائید یا یار مرا زود به من باز رسانید