دل ز پهلوی تن خاکی است از جویای تبریزی غزل 182

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست

1 دل ز پهلوی تن خاکی است گر بیدار نیست دانه را نشو و نما در سایهٔ دیوار نیست

2 در حریم سینهٔ عاشق هوس را بار نیست هر فضولی محرم خلوتگه اسرار نیست

3 دیده ها بیگانه دیدند، مستوری زکیست؟ شهرکوران است عالم، پرده ای در کار نیست

4 تا به کی عصیان؟ نوای توبه ای هم ساز کن گرچه عفوش گوش بر آواز استغفار نیست

5 با درشتی دولت دنیا میسر کی شود رشته محروم از گهر ماند اگر هموار نیست

6 مجلس آرایی نمی باشد به غیر از شمع حسن گرمیی با بزمها بی شعلهٔ دیدار نیست

7 بی بلد جویا به مقصد قوت ضعفم رساند رهنمایی کاروان مور را در کار نیست

عکس نوشته
کامنت
comment