1 ز دل غبار به چشم پر آب میآید همین متاع ز ملک خراب میآید
2 مپرس مرغ چمن را که سوختهست ای گل؟ ز آتش تو چو بوی کباب میآید
3 ز فوت تشنهلبان ره تو در گوشم صدای گریه ز آواز آب میآید
4 به روز حشر ترا دادخواه چندان است که خون ما ز کجا در حساب میآید
5 سوار چون شوی از باغ تا سر بازار گل پیاده ترا در رکاب میآید
6 چراغ داغ ز عشق تو میشود روشن به جوی زخم ز تیغ تو آب میآید
7 علاج درد دل ما ز توست ای ساقی کز آب دست تو بوی گلاب میآید
8 ز شوق مرگ، نشاط از ملال نشناسم که هوش نیست کسی را که خواب میآید
9 سلیم این قدر از توبهٔ تو میدانم که از دهان تو بوی شراب میآید!