1 دل وقت سماع بوی دلدار برد حالش به سراپرده اسرار برد
2 این زمزمه مرکبیست تا روح ترا برگیرد و خوش به منزل یار برد
1 نظرها محرم رویت نبودند به مشتاقان نموداری نمودند
2 چو بر آب و گل آمد عکس رویت دری از حسن بر عالم گشودند
1 چه می خورده است چشم نیمخوابش که او مست است وهشیاران خرابش
2 زهی بیداری بختم در آن شب که آید خواب تا بینم به خوابش