1 دل پیشکش نرگس مستت آرم جان تحفهٔ آن زلف چو شستت آرم
2 سرگردانم ز هجر، معلومم نیست در پای که افتم که به دستت آرم؟
1 خرم تن آن کس که دل ریش ندارد و اندیشهٔ یار ستماندیش ندارد
2 گویند رقیبان که ندارد سر تو یار سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟
1 بیا، کاین دل سر هجران ندارد بجز وصلت دگر درمان ندارد
2 به وصل خود دلم را شاد گردان که خسته طاقت هجران ندارد
1 راحت سر مردمی ندارد دولت دل همدمی ندارد
2 ز احسان زمانه دیده بردوز کو دیدهٔ مردمی ندارد