دل ز وصل او نشان بی‌نشانی از سلمان ساوجی غزل 216

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

دل ز وصل او نشان بی‌نشانی می‌دهد

1 دل ز وصل او نشان بی‌نشانی می‌دهد جان به دیدارش امید آن جهانی می‌هد

2 جوهر فر دهانش طالب دیدار را بر زبان جان جواب « لن ترانی» می‌دهد

3 جز سرشک لاله رنگم در نمی‌آید به چشم کو نشانی زان عذار ارغوانی می‌دهد

4 دیده بر راه صبا دارم که از خاک رهش می‌رسد وز گرد راهم ارمغانی می‌دهد

5 زندگی از باد می‌یابم که او در کوی دوست می‌شود بیمار وز آنجا زندگانی می‌دهد

6 نرگسش در عین مستی دم به دم چشم مرا ساغری از خون لبالب، دوستگانی می‌دهد

7 زخم شمشیر تو را میرم که در هر ضربتی جان سلمان را حیات جاودانی می‌دهد

عکس نوشته
کامنت
comment