-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل خون و جگر پرخون بار دگرم شب شد خونخواری امشب را اسباب مرتب شد
2 هر جام که ساقی داد از بخل مرا نیمه چون یاد لبت کردم از گریه لبالب شد
3 بگرفت تب هجرم درد سر من اکنون از بودن سر بر تن خاصیت آن تب شد
4 دی مست برون راندی بس سر که اسیران را چون گوی به میدانت زیر سم مرکب شد
5 هر لحظه سواد غم آرم به بیاض دل تا دوده آه من با گریه مرکب شد
6 افتاد دل صدکس سی پاره به راه تو هرگه که به بر مصحف میلت سوی مکتب شد
7 آب است تو را غبغب پیدا شود آب از چه چون است که از آبت پیدا چه غبغب شد
8 یا رب چه کمان است آن ابرو که ازو هر شب بس رخنه که در گردون از ناوک یارب شد
9 جانی تو و از قالب چاره نبود جان را بازی آی که جامی را جان بهر تو قالب شد