- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل عاشق ز منع اشک خونین غرق خون می گردد کز افشاندن غبار دامن صحرا فزون گردد
2 سرت گردم بیا بر مردم چشمم ترحم کن چو داغ لاله تا کی بی تو در گرداب خون گردد
3 چنین کز بخت برگردیده روگردانم از مقصد عجب نبود درین ره راهزن گر رهنمون گردد
4 گرفته کار عشق و عشقبازی در حرم اوجی که گل بر گوشهٔ دستار من داغ جنون گردد
5 به آب و دانهٔ اشک و هوای آه در سرها خیال او چو فیض تربیت یابد جنون گردد
6 تعجب نیست گر از فیض فاضل خان سخن سنجم به بزمش هر که جویا راه یابد ذوفنون گردد