1 از دست بشد دلی که صد جان ارزد وز تن گهری بشد .......ان ارزد
2 افسوس که در کار جهان ضایع شد عمری که از آن دمی ......... ان ارزد
1 کجایی ای بدو رخ افتاب دلداری؟ چگونه یی که نه یی هیچ جای دیداری؟
2 بیا و خوی فرا مردمی و مردم کن که هیچ حاصل ناید ز مردم آزاری
1 باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد با زمان بند کمند تو گرفتار آورد
2 هوسم بود که چون غنچه گریزم در خود بازم از پوست برون آن گل رخسار آورد
1 نیکویی بیش از آن نمی باید فتنه اندر جهان نمی باید
2 راست اندازۀ دلم دارد تنگ تر زان دهان نمی باید