-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل از دو جهان کرده بعشق تو قناعت جان سوده بخاک حرمت جبهه طاعت
2 دل اهل ریاضت بود و با دهنت ساخت با هیچ کند صبر به تنگی قناعت
3 از طعنه دشمن نروم من زدر دوست گو سنگ ملامت بزن و تیر شناعت
4 ما را بجز از بار گنه نیست متاعی جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
5 شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
6 جز جان پی ایثار توام نیست متاعی جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
7 شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
8 جز جان پی ایثار توام نیست متاعی با قیمت یوسف چکند تنگ بضاعت
9 گفتی بدم مرگ بود ساعت وصلم من روز و شبان میشمرم آندم و ساعت
10 پروانه صفت گرد سر شمع بگردیم کز سوختنش بزم فروزند جماعت
11 هر کس بامید عمل آید بصف حشر آشفته درآید زدر عجز و ضراعت
12 المنت لله که ثمر حب علی داد تخمی که در این مزرعه کردیم زراعت
13 دین و دل و صبر و خرد و جان و تنی بود در دادم و شرمنده زتنگی بضاعت
14 طفلی بصف عشق بجولان چه درآید رستم نزده لاف زمردی و شجاعت