- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود
2 اشکی که میدارم نهان از غیرت اندر چشمتر که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود
3 گر من به گردون سر دهم دود تنور صبر را از ریزش اشک ملک صد رخنه در گردون شود
4 خون در دلم رفت آنقدر از راز نازک پرده کش پرده از هم میدرد گر قطرهای افزون شود
5 من خود نمیگویم به کس رازی که دارم پاس آن اما اگر گوید کسی در بزم او صد خون شود
6 خواهم نوشتن نامهای اما نمیدانم چسان خواهد درید آن گل ز هم گر واقف از مضمون شود
7 شرح جراحتهای غم هرگه نویسد محتشم خون ریزد از مژگان قلم روی زمین گلگون شود