- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل به درد آمد و از دوست به درمان نرسید عهد بشکست دلارام و به پیمان نرسید
2 جان رسیدم به لب ای نور دو چشمم دانی عمر بگذشت و شب هجر به پایان نرسید
3 گشته پامال فراق رخ یارم چه کنم قصه ی غصه ی موری به سلیمان نرسید
4 من بعید از رخ تو گشتم و در عید رخت چه توان کرد که این لاشه به قربان نرسید
5 دل پردرد ضعیفم به تمنای رخت جان بداد از غم و یک لحظه به جانان نرسید
6 ناله ها در شب دیجور زنم در غم او شمع جمعم ز چه رو سوی گلستان نرسید
7 من جهان و دل و جان در سر کارش کردم دولت وصل تو جانا به من آسان نرسید