دل در طلیت روی به صحرای غم از کمال خجندی غزل 402

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دل در طلیت روی به صحرای غم آورد

1 دل در طلیت روی به صحرای غم آورد جان بیدهنت رخت بکوی عدم آورد

2 ما را هوس زلف تو در کوی نو انداخت حاجی ز پی حلقه قدم در حرم آورد

3 محروم مران از در خویشم که گدا را امید عطا بر در اهل کرم آورد

4 روزی که بسر وقت من آنی همه گویند شاهیست که در کوی گدائی قدم آورد

5 فریاد من از غمزه شوخ تو که در دهر آئین جفا کاری و رسم ستم آورد

6 باد این سر سودا زده خاک ره آن باد کز کوی نو جان در تن ما دم بدم آورد

7 نقش دل و دین شست کمال از ورق جان تا وصف خط و خال بتان در قلم آورد

عکس نوشته
کامنت
comment