افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد از کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد

1 افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد

2 هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد

3 گوید به رقیبان که فراموش کنیدش بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد

4 مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست گر میل نمیدید دل از دست نمی داد

5 منعم مکنید از لب شیرین که در آخر گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد

6 فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد

7 بفرست به خوارزم کمال این همه دره گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد

عکس نوشته