1 دل بسته طره های مشکین تو شد جان خسته لعل گوهرآگین تو شد
2 جان دو جهان بنده مسکین تو شد صد فاتحه خوان طفیل آمین تو شد
1 گر دردمند گردد دل، دولتی عظیمست چون دردمند او شد، دل بعد از آن سلیمست
2 در راه عشق و وحدت حیرانی است و حیرت امید در نگنجد، چه جای ترس و بیمست؟
1 بازم نمکی بر جگر ریش رسیدست صد گونه بلا بر من درویش رسیدست
2 من ناله ز بیگانه ندارم، که دلم را هر غم که رسیدست هم از خویش رسیدست
1 ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را آن روح مقدس را، آن جان معلا را
2 روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را