- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل به جان آمد از عنا دیدن وز عنای جهان بلا دیدن
2 قطره ای خون بلا چگونه بشد تا به کی باشد این جفا دیدن
3 ستم و ظلم بیش ازین نتوان بر من خسته دل روا دیدن
4 جور و خواری چنین روا نبود بر تن زار مبتلا دیدن
5 جان شیرین تویی و رفته ز تن جان ز تن چون توان جدا دیدن
6 بی رخ خوب تو به جان آمد مردم دیده ام ز نادیدن
7 ای دل از بخت خویش باید دید یا از آن یار بی وفا دیدن
8 این جفاها که می کشی ز فلک می نباید تو را ز ما دیدن
9 بی نواییم لازمست تو را نیک در حال بی نوا دیدن
10 تو طبیب منی روا داری خسته ی خویش بی دوا دیدن