1 دل در ازل آمد آشیان غم تو جان تا به ابد بود مکان غم تو
2 من جان و دل خویش از آن دارم دوست کین داغ تو دارد آن نشان غم تو
1 ای تُنگ شکر چون دهن تنگت نی رخسارهٔ گل چون رخ گلرنگت نی
2 از تیر مژه این دل صد پارهٔ من میدوز و ز پاره دوختن ننگت نی
1 ای روی تو ماه را شکست آورده و ای قد تو سرو را به پست آورده
2 دانم به سر کار تو در خواهد شد این جان به خون دل به دست آورده
1 معشوقه لطیف و چست و بازاری به عاشق همه با ناله و با زاری به
2 گفتا که دلت ببردهام باز ببر گفتم که تو بردهای تو باز آری به