دل و دین خلق برده خط و از آشفتهٔ شیرازی غزل 126

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دل و دین خلق برده خط و خال دلفریبت

1 دل و دین خلق برده خط و خال دلفریبت بکه آوریم یرغو زجفای بی حسیبت

2 بزمان واپسینم همه حیرتم از این است که مباد بعد از این غیر بجان خرد عتیبت

3 چه مقام داری ای عشق فراز تو ندانم بقیاس وهم عرش است بپا یه نشیبت

4 گل بوستان که تازه است چه حاجتش بغازه تو نه آن بتی که زیبا بکند کسی بزیبت

5 زکتاب هفت ملت چه غم ار خبر ندارم همه این بسم که اسمم شده ثبت در کتیبت

6 چه غم ار بپاس خاموش شد آتش مغانی که بپارسی زد آتش رخ پارسا فریبت

7 تو اگر برون نیائی که زپرده رخ نمائی نبود حجاب باقی که ببینم از حجیبت

8 بگذار سیب بستان و به بهشت زاهد که به است آن زنخدان زهزار گونه سیبت

9 چه شکیب باشد آنرا که زعشق ناشکیب است تو نه عاشقی که بیدوست بجا بود شکیبت

10 چه جلال داری ای عشق مگر که حیدرستی که مکان و لامکان شد متزلزل از نهیبت

11 منت از دو حلقه چشم رکابدار و در خشم تو عنان کشان روان و همه خلق در رکیبت

12 بنمای عود زلفت بصلیب بت پرستانت که چو آشفته بت پرستی بکنند با صلیبت

عکس نوشته
کامنت
comment