-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل و دین خلق برده خط و خال دلفریبت بکه آوریم یرغو زجفای بی حسیبت
2 بزمان واپسینم همه حیرتم از این است که مباد بعد از این غیر بجان خرد عتیبت
3 چه مقام داری ای عشق فراز تو ندانم بقیاس وهم عرش است بپا یه نشیبت
4 گل بوستان که تازه است چه حاجتش بغازه تو نه آن بتی که زیبا بکند کسی بزیبت
5 زکتاب هفت ملت چه غم ار خبر ندارم همه این بسم که اسمم شده ثبت در کتیبت
6 چه غم ار بپاس خاموش شد آتش مغانی که بپارسی زد آتش رخ پارسا فریبت
7 تو اگر برون نیائی که زپرده رخ نمائی نبود حجاب باقی که ببینم از حجیبت
8 بگذار سیب بستان و به بهشت زاهد که به است آن زنخدان زهزار گونه سیبت
9 چه شکیب باشد آنرا که زعشق ناشکیب است تو نه عاشقی که بیدوست بجا بود شکیبت
10 چه جلال داری ای عشق مگر که حیدرستی که مکان و لامکان شد متزلزل از نهیبت
11 منت از دو حلقه چشم رکابدار و در خشم تو عنان کشان روان و همه خلق در رکیبت
12 بنمای عود زلفت بصلیب بت پرستانت که چو آشفته بت پرستی بکنند با صلیبت