1 دستی که بر او همی می ناب نهی دل میدهدت که خیره در تاب نهی
2 انصاف بده چه چرب دست استادی کز آتش ناب مهر بر آب نهی
1 در عشق تو دل بجان همی کوشد عاجز شد و همچنان همی کوشد
2 در سنبل تا بهار می پیچد با نرگس دلستان همی کوشد
1 دلبرم رسم خود چنین دارد که دل دوستان غمین دارد
2 از پی یک حدیث دامن گیر صد جواب اندر آستین دارد
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست