ز کینه دور بود از رهی معیری غزل - جلد چرم 12

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

ز کینه دور بود سینه‌ای که من دارم

1 ز کینه دور بود سینه‌ای که من دارم غبار نیست بر آیینه‌ای که من دارم

2 ز چشم پرگهرم اختران عجب دارند که غافلند ز گنجینه‌ای که من دارم

3 به هجر و وصل مرا تاب آرمیدن نیست یکی‌ست شنبه و آدینه‌ای که من دارم

4 سیاهی از رخ شب می‌رود ولی از دل نمی‌رود غم دیرینه‌ای که من دارم

5 تو اهل درد نه‌ای ورنه آتشی جان‌سوز زبانه می‌کشد از سینه‌ای که من دارم

6 رهی ز چشمه خورشید تابناک‌تر است به روشنی دل بی‌کینه‌ای که من دارم

عکس نوشته
کامنت
comment