- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بزرگی که همتت گوید من به قدر آسمان دوارم
2 مهر مانند بر جهان تابم ابر کردار بر زمین بارم
3 من که مسعود سعد سلمانم خویش را بنده تو انگارم
4 خدمتت را به دیده کوشانم مجلست را به جان خریدارم
5 ور چنین نیست اینکه می گویم از خدا و رسول بیزارم
6 بی تو داند خدای عزوجل کز همه شادیی بر انکارم
7 پس چه سازم که بس پریشانم چیست حیلت که بس گرانبارم
8 من که دل پر ز نقطه ام بسیار گر چه سرگشته تر ز پرگارم
9 همه آفاق می بباید گشت راست گوئی سپهر سیارم
10 این همه هست و هیچ غم نخورم طبع روشن به دیو نسپارم
11 من ز بی باک روزگار حرون باک دارم که چون تویی دارم
12 لیک امروز هم به نعمت تو که ز یک چیز بس دل افگارم
13 همه یادند و من فراموشم تو چه گویی نباید آزارم
14 بس لطیفی و هم بدین معنی که کنی آرزوی دیدارم
15 هر چه خواهی بکن که در همه عمر نیست جز مدح و شکر تو کارم