-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چمنی را که بود خرمی از رخسارش چون گل چشم ز دل آب خورد هر خارش
2 رشک شرط ره عشق است، به وقت شبگیر گر بود پای تو در خواب، مکن بیدارش!
3 چمن دوستی آن گونه نزاکت خیز است کز غبار دل حباب بود دیوارش
4 زینت آن است که با خویش توان برد به خاک دم آخر کفن صبح شود دستارش
5 شاد گردم چو دل از دوست کند شکوه سلیم چون طبیبی که درآید به سخن بیمارش