1 همای دولت ار افتد به دامم جهان سکه زند از نو به نامم
2 برآرد استخوان از سینه فایز که تا گردد همایون مرغ رامم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بتی کز ناز پا بر دل گذارد ستم باشد که پا بر گل گذارد
2 تمنایی که دارد یار فایز به چشم ما قدم مشکل گذارد
1 به رخ جا داده ای زلف سیه را به کام عقرب افکندی تو مه را
2 که دیده عقرب جراره فایز؟ زند پهلو به ماه چهارده را
1 سرم پر شور شیدای تو کافیست دلم داغ تمنای تو کافیست
2 به سیر گلستان فایز چه حاجت؟ خیال قد و بالای تو کافیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به