- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او
2 به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد مرا دلبستگی افزون به زلف دلگشای او
3 دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری که بیزار است از آزادی خود مبتلای او
4 جفاکار است لیکن میدهد زهر جفاکاری چنان شیرین که از دل میبرد ذوق وفای او
5 بلای جان ناساز است و جانبازان شیدا را میسر نیست یکدم شاد بودن بیبلای او
6 شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش برای خود نمیخواهد سلطانی ورای او
7 نخواهد محتشم جز آستانش مسندی دیگر که مستغنی است از سلطانی عالم گدای او