1 بخدایی که قمّۀ گردون زیر بار جلال او پستست
2 عیسیی مضمرست در هر باد که ز درگاه امر او جستست
3 بر بساط کمال لم یزلش گرد نقص حدوث ننشستست
4 ناوک قهر او به نوک فنا گردگاه وجودها خستست
5 که شفای دل شکستۀ من در لقای مبارکت بستست
1 باد بر خاک ترک تازی کرد با عروسان خفته بازی کرد
2 ابر از آب دیده وقت سحر جامۀ شاخ را نمازی کرد
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور