تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من
1
تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من
که به یک نگاه محمد عربی گرفت حجاز من
2
چه کنم که عقل بهانه جو گرهی به روی گره زند
نظری که گردش چشم تو شکند طلسم مجاز من
3
نرسد فسونگری خرد به تپیدن دل زندهای
ز کنشت فلسفیان در آ به حریم سوز و گداز من