- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد به سرو آه من این قمری آشیان دارد
2 تنی چو شمع بود در حساب سوختگان که مهر داغ به طومار استخوان دارد
3 توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد
4 زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد
5 زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد
6 همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد
7 هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است فراغت عجبی از نگاهبان دارد
8 زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد
9 من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا! اگر دلم سر سودای این دکان دارد