شکوه عشق به پا سقف آسمان از جویای تبریزی غزل 400

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد

1 شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد به سرو آه من این قمری آشیان دارد

2 تنی چو شمع بود در حساب سوختگان که مهر داغ به طومار استخوان دارد

3 توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت زحفظ مرتبه این گنج پاسبان دارد

4 زحلقه حلقهٔ جوهر چو محشر سیماب شکوه حسن تو آیینه را تپان دارد

5 زحرف کس نشنیدیم بوی یکرنگی به رنگ غنچه گر از لخت دل زبان دارد

6 همیشه قطع کلامم کنی به تیغ زبان چنین دو نیم سخن را مزن که جا ن دارد

7 هر آن حریف که چیزی به خویش نسپرده است فراغت عجبی از نگاهبان دارد

8 زسوز عشق کسی را که تن به سختی داد چو نای پوست به تن حکم استخوان دارد

9 من و شکایت افلاک؟ کافرم جویا!‏ اگر دلم سر سودای این دکان دارد

عکس نوشته
کامنت
comment