مژده یاران را که یار از از سلیم تهرانی غزل 320

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت

1 مژده یاران را که یار از دست ما ساغر گرفت در میان شعله و خاشاک، صحبت درگرفت

2 جوهر پاکان کجا آلوده ی زینت شود؟ همچو آب آیینه ام را کی توان در زر گرفت

3 کوهکن افشرد هرگه دامن مژگان خویش بیستون را آب همچون سنگ سودا برگرفت

4 با کرم هرکس که سودا کرد نقصانی ندید ابر جای قطره ی آب از صدف گوهر گرفت

5 پند ناصح مانع آهم نمی گردد سلیم کی توان با موم هرگز روزن مجمر گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر