مژدگانی که جنون را به سرم از عرفی شیرازی غزل 128

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست

1 مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست درد را با دل سودا زده ام کاری هست

2 قفل الماس بیارید که زخم دل ما سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست

3 این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که مگر از راه تو در پای اجل خاری هست

4 ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف امتحانی بکن اینک دل بیماری هست

5 نه به اندازه ی بازوست کمندم، هیهات ور نه با کوشش بامیم سر و کاری هست

6 لن ترانی نشود گر ادب آموز کلیم ما چه دانیم که درمانی و دیداری هست

7 محرم خلوتی عاشق نه چراغ است و نه شمع آفتاب ار نرسد سایه ی دیواری هست

8 دلم آ ن کافر عامی ست که در گوشه ی دیر پیر گردید و ندانست که زناری هست

9 غمزه چون تیغ زند لب بگشایی عرفی که به تحسین تو کیفیت زنهاری هست

عکس نوشته
کامنت
comment