مژده ای دل که شب فرقت از مشتاق اصفهانی غزل 139

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد

1 مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد

2 یار از غیر برید الفت و با ما پیوست بود ربطی که میان گل و خار آخر شد

3 از دم سرد خزان آنچه به گلشن می‌رفت عاقبت از نفس گرم بهار آخر شد

4 صندل دردسرم شد می وصلش صد شکر محنت مستی و اندوه خمار آخر شد

5 گشت آیینه‌صفت خاک چمن عکس‌پذیر که ز صیقل‌گری ابر غبار آخر شد

6 می‌رسد آنچه به ما از ستم هجر گذشت می‌کشد آنچه دل از فرقت یار آخر شد

7 از گل آن جور که بر بلبل مسکین می‌رفت عاقبت از اثر ناله زار آخر شد

8 می‌کشد آن همه محنت که ز هجران مشتاق یارش از مهر چو آمد به کنار آخر شد

عکس نوشته
کامنت
comment