مژده ای دل که اویسی ز از آشفتهٔ شیرازی غزل 523

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

مژده ای دل که اویسی ز قَرَن می‌آید

1 مژده ای دل که اویسی ز قَرَن می‌آید بوی رحمٰن به من از سمت یمن می‌آید

2 عشق چو نور نبی در دل من جلوه‌گر است عجبی نیست اویس ار ز قَرَن می‌آید

3 شوکت خار شد و نوبت دم سردی دی بلبلان مژده که گل سوی چمن می‌آید

4 زاغ گو نغمه ناخوش مرا اندر باغ که سحر بلبل با صوت حسن می‌آید

5 گو به یعقوب دو چشمان تو روشن که بشیر اینک از مصر سوی بیت حزن می‌آید

6 دل بیمار چه مانی که مسیحی به رَه است کز دمش روح روان باز به تن می‌آید

7 باد مشاطه گلزار همه‌روزه به باغ بهر آرایش سوری و سمن می‌آید

8 شده در عین غم آشفته طربناک مگر به سوی طوس رفیقی ز وطن می‌آید

9 خاک‌بوسی شه طوس مبارک بادش که باید سر سودایی من می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment