1 گوهر این نه صدف آقا عزیز شیعهٔ یکرنگ علی ولی
2 حق پسری داد ز لطفش که هست نور رخش چون مه تابان جلی
3 نام محمدعلیش ساختند زاد چون با حب نبی و علی
4 مولد او چون دل احباب را ساخت چو آیینه ز غم منجلی
5 عقل به هاتف پی تاریخ گفت بدر منیر است محمدعلی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
2 من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
1 شستم ز میدر پای خم، دامن ز هر آلودگی دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی
2 میگفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان از هیچکس نشنیدهام حرفی بدین بیهودگی
1 غم عشق نکویان چون کند در سینهای منزل گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل
2 دل محمل نشین مشکل درون محمل آساید هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **