1 گوهر این نه صدف آقا عزیز شیعهٔ یکرنگ علی ولی
2 حق پسری داد ز لطفش که هست نور رخش چون مه تابان جلی
3 نام محمدعلیش ساختند زاد چون با حب نبی و علی
4 مولد او چون دل احباب را ساخت چو آیینه ز غم منجلی
5 عقل به هاتف پی تاریخ گفت بدر منیر است محمدعلی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
2 دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
1 کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
2 یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
1 شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
2 آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به