آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی
آشفتهٔ شیرازی

پند بیهوده مگو ناصح بیهوش از آشفتهٔ شیرازی غزل 41

غزل 41 ام از 1259 غزلیات

پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را

1 پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را آتشی هست که می آرد در جوش مرا

2 ضیمران رویدم از گلشن خاطر همه شب در ضمیراست چه آنزلف بناگوش مرا

3 همه شب دست در آغوش رقیبان تا صبح وه که یکشب نشدی دست در آغوش مرا

4 روزگاریست که چون خاک نشینم برهت کردی از صحبت اغیار فراموش مرا

5 نه پس از هجر بود وصلی و نوش از پس نیش خورده ام نیش بسی لطف کن آن نوش مرا

6 گفت آشفته تو با من چکنی حور طمع یوسفم من بزر ناسره مفروش مرا

7 رحمی ای ساقی میخانه وحدت رحمی بیکی ساغر مستانه ببر هوشمرا

8 سرو گو جامه سبز چمنی را برکن که چمد در چمن آن سرو قباپوش مرا

9 دوش بود آن بر دوشم همه شب در آغوش کی رود از نظر آن لطف بر دوش مرا

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را

شاعر شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را چه کسی است ؟

شاعر شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را آشفتهٔ شیرازی می باشد.

شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را چیست ؟

قالب شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را غزل است

مضمون اصلی شعر پند بیهوده مگو ناصح بیهوش را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.