- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب
2 تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب
3 غم سودای تو تا در دل من، خانه گرفت خانهام کرده خراب است غم خانه، خراب
4 آنچنان، آتش عشق تو، خوش آمد دل را که بیفتاد، به یکبارگی از چشمم، آب
5 دیده از شوق تو تا، لذت بیداری یافت هیچ در چشم من ای دوست، نمیآید خواب
6 عجب از زمره عشاق لبت، میمانم که همه مست و خرابند به یک جرعه، شراب
7 ز چه رو بر همه تابی و نتابی، بر من آفتابا منمت خاک و برین خاک، بتاب
8 روز پرسش که به یک ذره بود گفت و شنید عاشقان را نبود جز ز دهان تو جواب
9 زان خلایق که درآیند، به دیوان شمار مثل سلمان عجب از ز آنچه در آید حساب