- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پای بر آسودگان خواب راحت می زند قامت آن شوخ پهلو بر قیامت می زند
2 ترسم از رخسارش آب و رنگ ریزد بر کنار حسن سرشارش ز بس موج طراوت می زند
3 کام بر می دارد از کیفیت صاف طهور هر که شبها تا سحر جام ندامت می زند
4 گوییا از خوبنهای دل شکستن غافل است آنکه بر مینای ما سنگ ملامت می زند
5 آبرو را می کند همچون گهر گردآوری هر که دست دل به دامان قیامت می زند
6 آنکه جویا مگس بر خوان کس ناخوانده رفت بر سر از شرمندگی دست ندامت می زند