- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ابلهی را میوهٔ دل مرده بود صبر و آرام و قرارش برده بود
2 از پس تابوت میشد سوگوار بیقراری، وانگهی میگفت زار
3 کای جهان نادیدهٔ من چون شدی هیچ نادیده جهان بیرون شدی
4 بیدلی چون آن شنید و کار دید گفت صد باره جهان انگار دید
5 گر جهان با خویش خواهی برد تو هم جهان نادیده خواهی مرد تو
6 تا که تو نظارهٔ عالم کنی عمر شد کی درد را مرهم کنی
7 تا نپردازی تو از نفس خسیس در نجاست گم شد این جان نفیس