- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مه که از خجلت آن شمع شکرلب بگریخت تا که رسوا نشود روز شباشب بگریخت
2 مانع مرغ دل از طوف درش قالب بود بال همت زد و از صحبت قالب بگریخت
3 دامن از ما به ملاقات رقیبان درچید بی ادب بود ز یاران مؤدب بگریخت
4 زان طبیبم شده بیمار که بیماران را درد سر رفت ز دیدار وی و تب بگریخت
5 نام در مصر محبت به عزیزیش نرفت هر که را یوسف دل زان چه غبغب بگریخت
6 تاب خورشید جهانتاب کی آرد دیوی که شب تیره ز رخشیدن کوکب بگریخت
7 شب که یا رب زدم از هجر تو تا کنگر عرش مرغ بام فلک از ناوک یارب بگریخت
8 بود بر روی مسبب ز مسبب پرده جامی از شوق مسبب ز مسبب بگریخت