1 آن مه که صورتش ز مقابل نمیرود از دیده گرچه میرود از دل نمیرود
2 زور کمند جذبه من بین که ناقهاش بسیار دست و پا زد و محمل نمیرود
3 حاضر کنید توسن او کز سرشک من ره پر گلست و ناقه درین گل نمیرود
4 طور من آن یگانه نمیآورد به یاد تا با رفیق تو دو سه منزل نمیرود
5 مجنون صفت رمیده ز شهرم دل آنچنان کش میکشند اگر به سلاسل نمیرود
6 تیغ اجل سزاست تن کاهل مرا کاندر قفای آن بت قاتل نمیرود
7 در بحر عشق محتشم از جان طمع ببر کاین زورق شکسته به ساحل نمیرود
دیدگاهها **