آن مه که یافت امشب ازو عیش ما رواج از جامی غزل 78

آن مه که یافت امشب ازو عیش ما رواج

1 آن مه که یافت امشب ازو عیش ما رواج روشن به اوست مجلس ما اطفواالسراج

2 فرسوده استخوان من از خاک پاش پر باشد به چشم اهل نظر سرمه دان عاج

3 روح الله ار طبیب شودجز به وصل یار بیمار عشق را نتواند کسی علاج

4 نتوان ره اجل به حیل بست بر کسی کش زخم تیغ عشق کند رخنه در مزاج

5 طاعت مجو ز من چو دل و دین ز دست رفت چون ده خراب شد نکشد محنت خراج

6 بر خاک آستان تو سنگ جفا به سر دارم فراغت از هوس تخت و میل تاج

7 جامی چو یار وعده کند صبر پیش گیر طبع کریم را به تقاضا چه احتیاج

عکس نوشته
کامنت
comment