مهی که زینت حسنست گرمی از محتشم کاشانی غزل 344

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

مهی که زینت حسنست گرمی خویش

1 مهی که زینت حسنست گرمی خویش طپانچه بر رخ خورشید می‌زند رویش

2 چرنده را ز چرا باز می‌تواند داشت نگاه دلکش ناوک گشای آهویش

3 هزار خنجر زهر آب داده نرگس او کشیده بهر دلیری که بنگرد سویش

4 چنان ربود دل مرا که هیچ دیده ندید همین کدیایت محل غمزهٔ محل جویش

5 ز راه دیده به دل می‌رسد هزار پیام به نیم جنبشی از گوشه‌های ابرویش

6 خدنگ نیمکش غمزه‌اش نخورده هنوز به من چشانده فلک زور و دست و بازویش

7 نهفته کرده کمانی به زه که بی‌خبرند ز ناوک افکنی آن دو چشم جادویش

8 خموشیش نه ز اعراض بود دی که نداد به لب مجال سخن غمزه سخنگویش

9 هنوز محتشم آن ماه نارسیده ز راه بیا ببین که چه غوغاست بر سر کویش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر