1 مه ساغر بیشراب بر کف دارد گلبرگ، ز شبنم آب بر کف دارد
2 دریا که به جود در جهان مشهور است گوهر به دل و حباب بر کف دارد
1 آنکه دایم میخراشد سینه ما ناخن است خارخار سینه ما را مداوا ناخن است
2 زاهد و ترسا ز من هر یک به نوعی راضیاند میگشایم عقده از هر رشتهای تا ناخن است
1 داد گلبن در چمن یاد از گلافشانی مرا بلبلان کردند تعلیم غزلخوانی مرا
2 راز من چون نقش پیشانی ز کس پوشیده نیست از ازل بازست چون آیینه پیشانی مرا
1 لذت شادی نداند جان چو با غم خو گرفت دشمن عیدست هر دل کو به ماتم خو گرفت
2 دایم از جام بلا زهر هلاهل میکشد کی لب عاشق به آب خضر و زمزم خو گرفت؟