1 گل از رخ گلرنگ تو تشویر خورد نرگس ز کمان ابروت تیر خورد
2 در نیشکر سبز شکر در طفلی گویی ز لب چون شکرت شیر خورد
1 سوخت دل از عشق دوست دوست دمی در نساخت خواند مرا وز دو لب ما حضری بر نساخت
2 من به وفا سوختم پرده دل گر چه او راه جفا زد چنانک پرده دیگر نساخت
1 با که گشایم نفس کاهل صفایی نماند؟ در همه روی زمین بسته گشایی نماند
2 بر چمن روزگار پی چه نهم کاندرو؟ نوش نهالی نرست مهر گیایی نماند
1 بلبل آمد به در باغ و ز گل راه بخواست وز گل این بار به فریاد و علی الله بخواست
2 گل بدو گفت اگرت آرزویی هست بخواه خدمت خاص گلستان به سحرگاه بخواست