-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل شکفت و شوق آن گل چهره از سر تازه شد وای جان من! که بر دل داغ دیگر تازه شد
2 گرد آن رخسار گل گون خط ز نگاری دمید همچو اطراف چمن، کز سبزه تر تازه شد
3 آمد از کویت نسیمی، غنچه دلها شکفت گلشن جان زان نسیم روح پرور تازه شد
4 تا گذشتی همچو آب خضر بر طرف چمن هر خس و خاشاک چون سرو و صنوبر تازه شد
5 توسنت بار دگر پا بر رخ زردم نهاد دولت من بین! که بازم سکه زر تازه شد
6 زخمهای تیر مژگان سر بسر آورده بود چون نمک پاشیدی از لبها، سراسر تازه شد
7 تازه شد جان هلالی، تا بخون عاشقان رسم خونریزی از آن شوخ ستمگر تازه شد