گِل ما را ز ازل با غم از جهان ملک خاتون غزل 610

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

گِل ما را ز ازل با غم تو بسرشتند

1 گِل ما را ز ازل با غم تو بسرشتند قصه ی عشق تو را بر سر ما بنوشتند

2 گرچه داری تو فراغت ز من ای جان گویی تخم مهر تو مرا در دل و در جان کشتند

3 آه از آن مردمک چشم که بس خون ریزست که به تیغ ستم غمزه جهانی کشتند

4 گرچه مشّاطه ی حسنش به نگار آمده بود لیک دستانش به خون دل ما می شستند

5 عاشقان سر زلف تو به بوی تو هنوز از غمت بی سر پا گرد جهان درگشتند

6 جامه ی وصل تو خیاط خیالم می دوخت دل و جان رشته به انگشت وفا می رشتند

7 یک زمان بر لب کشت آی و مخور غم به جهان که بسا ماه رخ و سرو قد اکنون خشتند

عکس نوشته
کامنت
comment