- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالیست چو بیند تاج خود را لاله، گوید جای سر خالیست
2 به غیر از باد همچون سرو چیزی نیست در دستم همیشه کیسهٔ آزادگان چون جای زر خالیست
3 تماشای تو بیخود کرده هرکس را که میبینم نشسته هرکه در بزم تو، جایش بیشتر خالیست
4 من آن مخمور بیبرگم که هرجا شیشهای بینی به طاق خانهام، همچون دکان شیشهگر خالیست
5 نخواهد بهله هرکس صید از باز نظر گیرد ندانم جای دست کیست کو را در کمر خالیست
6 سلیم از من چه میپرسی که زنجیرت به پا از چیست تو هم دیوانهای، بنشین که زنجیر دگر خالیست