گل این باغ را ساغر ز می شام از سلیم تهرانی غزل 113

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالی‌ست

1 گل این باغ را ساغر ز می شام و سحر خالی‌ست چو بیند تاج خود را لاله، گوید جای سر خالی‌ست

2 به غیر از باد همچون سرو چیزی نیست در دستم همیشه کیسهٔ آزادگان چون جای زر خالی‌ست

3 تماشای تو بی‌خود کرده هرکس را که می‌بینم نشسته هرکه در بزم تو، جایش بیشتر خالی‌ست

4 من آن مخمور بی‌برگم که هرجا شیشه‌ای بینی به طاق خانه‌ام، همچون دکان شیشه‌گر خالی‌ست

5 نخواهد بهله هرکس صید از باز نظر گیرد ندانم جای دست کیست کو را در کمر خالی‌ست

6 سلیم از من چه می‌پرسی که زنجیرت به پا از چیست تو هم دیوانه‌ای، بنشین که زنجیر دگر خالی‌ست

عکس نوشته
کامنت
comment