1 گل خندان شد ز گریهٔ ابر بهار با ما بنشین یک نفس ای سیم عذار
2 بندیش که چون بسر شود ما را کار بسیار به خاک ما فرو گریی زار
1 بی تو از صد شادیم یک غم به است با تو یک زخمم ز صد مرهم به است
2 گر ز مشرق تا به مغرب دعوت است چون نمیبینم تو را ماتم به است
1 لعل گلرنگت شکربار آمدست قسم من زان گل همه خار آمدست
2 گو لبت بر من جهان بفروش ازانک صد جهان جانش خریدار آمدست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند